مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:22893 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:32

بررسي و تحقيق درباره « شناخت» چه اهميتي دارد؟
شايد مطالعه كننده محتـرم اين تعـريف شگفـت انگيز را درباره فلسفـه شنيده باشد كه برخـي متفـكران گفته اند: «فلسفه يعني تحليل احساس بشري» و شايد اين تعريف صدرالمتالهين شيرازي را هم شنيده باشد كه ميگويد: «فلسفه عبارتست از اكمال نفس انساني بوسيله شناخت حقايق موجودات آنچنانكه هستند، و حكم بوجود آن حقايق به وسيله برهان نه با ظن و تقليد بقدر قدرت انساني. و ميتواني فلسفه را چنين نيز تعريف كني كه عبارتست از تنظيم جهان هستي يا نظم عقلاني به حسب طاقت بشري».
سپس صدر المتالهين حكمت و فلسفه را به دو فن نظري تجريدي و عملي متعلق به اصلاح رفتار و اخلاق انساني تقسيم نموده، ميگويد: اما هدف و غايت حكمت نظري عبارتست از نقش پذيري نفس با صورت كامل و تمام وجود بر مبناي نظمي كه دارد. نفس با اين نقش پذيري به عالم عقلي تحول ميابد كه شبيه عالم عيني است، نه در ماده و عينيت آن، بلكه در صورت و آرايش و شكل و نقش آن (الاسفار اربعه). ملاحظه ميشود كه هر دو متفكر غربي و شرقي، فلسفه را كه عبارت است از جهان شناسي بوسيله احساس و شناخت و نظم عقلي تعريف كرده اند. از همين دو تعريف ميتوانيم اهميت پديده شناخت را درك نمائيم. البته اين تفاوت ميان تعريف غربي و شرقي وجود دارد كه در تعريف متفكر غربي تحليل احساس بطور مستقيم و صريح مطرح شده است، در صورتيكه در تعريف صدرالمتالهين شناخت حقايق و واقعيات و نظم عقلاني عالم در ذهن، بيان شده است، نه تحليل خود احساس و شناخت. ولي با نظر به جمله «نظم عقلي جهان، مشابه عالم عيني» بدون ترديد درك خود شناخت و ارزيابي آن، در فلسفه و حكمت اساسي ترين مقام را دارا ميباشد. بهر حال آنچه كه دليل قاطع براي اثبات اهميت شناخت ميتوان ارائه نمود، اينست كه شناخت نوعي رابطه ميان دو قطب «من» و «جز من» ميباشد. يعني شناخت محصول ارتباط دو قطب مزبور است. لذا ميتوان گفت: نه تنها اهميت شناخت وابسته به اهميت ذهن يا «من» است كه يكي از دو قطب اساسي است: بلكه ميتوان گفت: جهان علمي ماداميكه در كانال يا منطقه شناخت آدمي قرار نگيرد، واقعيتي است كه وجود دارد، نه فلسفه است و نه جهان بيني.
اگر واقعيت هاي جهان هستي با آن همه پديده ها و روابطش در ذهن انسانها مانند آيينه منعكس مي گشت، حتي دو نفر هم پيدا نميشد كه با يكديگر اختلاف در شناخت و جهان بيني داشته باشند، در نتيجه مسئله شناخت داراي هيچ اهميتي نبود، چنانكه انعكاس نمودها و اشكال در اجسـام شفاف. مانند آيينه هيچ مسئله اي مورد اختلاف را بوجود نياورده است. در صورتيكه از آغاز تاريخ جهان بيني ها تا كنون، دو فيلسوف و جهان بين را نميتوان پيدا كرد كه درباره معرفي فلسفه و شناخت و كاربرد و ارزيابي آنها، از همه جهات اتفاق نظر داشته باشند، زيرا فلسفه يعني برداشت يك ذهن از جهان عيني بوسيله شناخت. بنابراين ارزيابي فلسفه و تمييز مباني اساسي آن احتياج به تشخيص اين حقيقت دارد كه آن فلسفه هويت و ارزيابي شناخت را چگونه مطرح كرده است، با نظر به دليل مزبور و دخالت اساسي پديده شناخت در تعريفات گوناگون فلسفه، اهميت فوق العاده ضروري شناخت بخوبي اثبات ميشود. از طرف ديگر برخي از متفكران گمان كرده اند كه مغالطه و سفسطه بازيهائي را كه در روش هاي جهان بيني بطور فراوان، حقايق را به تباهي مي كشانند، ميتوان با مراعـات اصول و قوانيـن صريح منطق ريشـه كن ساخت و براي مرتفع ساختن اين ضد علم علم نما، كافي است كه آن اصول و قوانين بخوبي مراعات شوند! اگرچه اين يك مطلب صحيح است ولي همه راههاي مبارزه با مغالطه و سفسطه، مراعات اصول و قوانين منطقي نيست، زيرا پس از آنكه برداشت يك انسان، از قدرت چنين بوده باشد كه «حق با قدرت است!» ميتواند با كمال مراعات اصول منطقي، قضيه مزبور را در جريان مقدمات منطقي قرار داده و چنين نتيجه بگيرد: حق با قدرت است و هر قدرتي ميتواند ناتوانان را نابود بسازد. پس حق ميتواند ناتوانان را نابود بسازد. در اين جريان منطقي كه با بديهي ترين اشكال قياس برگزار شده است، اصول منطقي كاملا مراعات شده است، آنچه كه غلط بودن نتيجه را ميرساند، شناخت و برداشت استنتاج كننده از واحدهاي مقدمه اول (صغري) است.

ترجمه و تفسير نهج‎البلاغه ج 6
آية الله محمدتقي جعفري

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.